معیار وضع خوب و بد، پولدار و فقیر بودن برای کسانی که زندگی خود را از طریق قاچاق کالا میگذرانند، در بعضی شهرها و روستاهای کردستان بستگی به این دارد که چقدر با مرز فاصله داشته باشند.
معیار وضع خوب و بد، پولدار و فقیر بودن برای کسانی که زندگی خود را از طریق قاچاق کالا میگذرانند، در بعضی شهرها و روستاهای کردستان بستگی به این دارد که چقدر با مرز فاصله داشته باشند. حتی اگر خیلی هم نزدیک باشند، به نرخ دلار وابستگی بسیاری دارد. هرچه دلار گرانتر میشود، وضع کسبوکار و زندگی بدتر میشود، چراکه دیگر قاچاق صرف نمیکند. جنسی که تا دو، سه سال پیش 120 تا 130 هزار تومان به این سوی مرز میآمد، حالا با دلار بالای 3 هزار تومان، قیمتش خیلی بالا میرود و صرف نمیکند. فارسی صحبت کردن کردها را نمیتوان با هیچ گویشی عوض کرد.
به گزارش شهروند، وقتی هر جا پای میگذاری دعوتت میکنند که میهمانشان باشی و بعد هم تاکید میکنند: «روی چشمشان جای داری، میهمان هستی.» «هیوا» یکی از قهوهخانهدارهای سر سهراه حزبالله، بخاری هیزمیاش را روشن کرد و چای میهمانمان کرد. سهراه حزبالله (تقاطع جاده اورامانات با جاده سنندج - مریوان) در نگاه اول یکسری مغازه است که بین راه بنا شده، اما به سمت شمال خیابانی است که دو طرف مغازه است و خانه. اتفاقا مدرسه هم دارند. برای مراکز درمانی و دانشگاه هم میروند مریوان که 15 کیلومتری آنجاست. پیشترها سهراه حزبالله اینقدر رونق نداشت، به دلیل آنکه بار اجناس از نوسود به اینجا آورده میشد و بعد از آن، بار کامیونها میشد و به دیگر شهرها میرفت، این منطقه کمکم رونق پیدا کرد. وضع کار و بار برایشان خوب بود. البته هیوا میگوید که بعد از بالا رفتن قیمت دلار، رونق مانند قبل نیست و قاچاق کمتر شده است.
هر گالن گازوییل قاچاق 20 هزار تومان
به گفته هیوا، اکنون قاچاق گازوییل از همه بهصرفهتر است. البته نفت و گاز هم سود خوبی دارد. هر گالن 20 لیتری گازوییل را 20 هزار تومان لب مرز میفروشند. بنزین هم لیتری ٥هزار تومان است. اینطور که هیوا میگوید: «ماشینها برای سوخت و گازوییل دو باکه هستند. یک باک اضافه هم پر میکنند و میبرند لب مرز برای ماشینهایی که میروند عراق. ماشینهای آنها هم دو باک سوخت میبرند، یکی برای خودشان و یکی را هم میفروشند. وضع سوخت آنجا خیلی بد است، به قیمت خوب میخرند.»
قاچاق از رونق افتاده است
برای سختگیریهای لب مرز، هیوا همانطور که در قهوهخانه هیزم برای بخاری میآورد، میگوید نه. «دیگر صرف نمیکند. قبلا یک کولر میآوردند چند؟ مثلا ١٠٠هزار تومان، آن وقت که دلار هنوز ارزان بود، با ٥٠هزار تومان سود هم میفروختند، خوب بود و مشتری داشت، الان همان چند برابر تمام میشود دیگر صرف نمیکند و مثل قبل مشتری ندارد.» پیش از این همه نوع جنسی وارد میشد، از تلویزیون، کولر گازی و پارچه. الان هم واردات انجام میشود. تلفن همراه، پارچه و هر کالایی که این سوی مرز مشتری داشته باشد. از قدیم تا کنون فقط قاطرها کالای قاچاق را نمیآوردند، البته بیراههها بهترین مسیر برای آنهاست، اما حجم باری که هر بار میآید، چندان زیاد نیست. ماشینهای باری و کامیونها هم جنسهایشان را از همین مسیر میآورند. فقط کافی است چشمهایی بسته باشد یا بسته شود، آن موقع بهترین فرصت برای تردد است.
مردم شغلی ندارند
«پروین خانم» بلد راه است برای رفتن به روستایی که از سهراه حزبالله باید رفت. این راه دقیقا روبهروی این سهراه است و به سمت جنوب میرود. هیچ راهی به مرز ندارد و از آن دور است. برای همین پروین خانم میگوید: «اینها حتی نزدیک مرز هم نیستند که از قاچاق کمی پول در بیاورند. چندتایی گوسفند دارند، اما نه دامداری که از آن پول در بیاورند. باید کارگر زمین این و آن شوند. میگوید: «اهالی مریوان وضع خوبی دارند.» هیوا هم این را میگفت. او میگفت که در مریوان اکثرا ثروتمند هستند. دلیلش را هم ساده گفت: «آنجا قاچاق راحتتر انجام میشود، چراکه به مرز نزدیکترند».
چرخی که با قاچاق میچرخید
شاهرخی، اهل سنندج است، اما فقط وقت حرف زدن با هم ولایتیها گویشش تغییر میکند، وگرنه لهجه آنچنانی ندارد. راننده تاکسی است و کم حرف، تنها وقتی از او سوال کنی صحبت میکند. او میگوید: «١٥ساله بوده که از راه قاچاق کالا روزی 200 هزار تومان درآمد داشته است.» وقتی شغلی نیست، کارخانهای نیست و همه مغازهداری میکنند. وقتی دلار ارزان بود، رفت و آمدها بیشتر بود و کالاها با حجم بیشتری جابهجا میشد و بازارها رونق و تنوع بیشتری داشتند.قهوهخانههای بینراهی میزبان رانندگان کامیون و سواری بودند، سواریها و تاکسیها هم مسافر خود را داشتند. مسافران چندتایی تلویزیون و چند طاق پارچه یا چند کارتن ادکلن همراهشان بود، شاید هم مسافر مجبور میشد یک راه را چند بار برود و بیاید تا جنسهایش را تمام و کمال منتقل کند. خلاصه که حتی خانههای سهراه حزبالله هم میتوانستند میزبان مسافرانی باشند که برای خرید میآمدند و یک شبی را در نقش میهمانپذیر بازی میکردند و چرخ اقتصادشان میچرخید.